مصائب خروج سیدالشهدا علیه السلام از مدینه
حضرت عشق در پناه خـدا بـسـلامـت بـرو سـفــر آقــا آمـدیـم از بـرای بـدرقـهات هـمـۀ ایـل مـا فــدای شـمــا راهی شهر مکهای خیر است حجّـتان بیخطـر بدون بـلا دختران تو یک به یک مریم پسران تو یک به یک عیسی قاسم آورده با خودش نجمه اکـبر آورده با خودش لیـلا همه سیراب مشک آب عمو هـمه مـدیـون غـیـرت سـقـا چه حیایی چه عصمتی دارد جـان فـدای سه سالـهات آقا میفـرستی رباب را مـروه شیرخواره میآوری به منا خواهرت را خودت سوارش کن محملش را درست کن اینجا ذرهای خاکی است چادر او گریه اصلا برای چه حالا؟! نکـند رفـتهای به روز دهم نکـند رفـتـهای به کـربـبـلا در شلـوغـی مفـرط گـودال تـشنـهای ذبـح میشود تـنها بدنـش زیـر نـیـزهها مـانـده سـرش امـا به دامـن زهـرا پیش چشم حسین یک لشگر میرود سمت خـیـمۀ زنها گـوشواره ز گوش میافـتـد چند خلخـال میرود یـغـمـا وای از قـتل عام آل رسول وای از داغ روز عـاشـورا |